دل گفته ها
حرفهای زیادی هست که حرف دله و باید گفته بشه. اینجا بهترین جاست برای دل نوشته ها...
-
سوریه 3: حلب، ایکاردا: عشق مردان حلب
نمی دانم استاد معین در سال پر تلاطم 1357 شمسی چطور به فکر خودش، شاعرش و آهنگ سازش رسیده بود که بخواند: "من از بیراهه های حله برمیگردم و آواز شب دارم هزار و یک شب دیگر، نگفته زیر لب دارم مثال کوره میسوزد تنم از عشق امید طرب دارم حدیث تازه ای از عشق مردان حلب دارم" ... مگر حله (همان حلب خودمان) چه داشته که عشق مردانش اینگونه شاعر و خواننده را دیوانه بیراهه ها کرده؟ شهر حلب به دو چیز معروف بوده: قوطی سازی (صنایع فلزی) و عشق.
-
در ارتفاع چند هزار پایی
تا حالا اینجوری بوده که هر وقت رسیده ام زیر شکم هواپیما که سوار آن شوم، حتما نگاهی متعجب و تحسینگر به آن انداخته ام و دوباره این فکر به ذهنم هجوم آورده که آیا سایر اختراعات بشر با این دردانه برابری می کند؟ آخر فکرش را بکنید، آدمی که اگر خودش را بکشد و قهرمان المپیک بشود، فقط می تواند نهایتا ده متر بپرد. حالا کاری کرده که ده ها کیلومتر بالاتر از سطح زمین به پرواز درآید. آخرین باری که می خواستم سوار هواپیما بشوم وقتی رسیدیم به بالای پله ها و با همکارم برای
-
سوریه 2: دمشق، حلب: میهمان را به سرا خواند و خود در حلب است
احساس میکنم که چیزی روی پاهایم میلغزد و تَلَقي صدای افتادنش میآید؛ صدای خش خش ممتدی را در اطرافم میشنوم. چشمانم را باز میکنم و بیاد نمیآورم کجا هستم. خیلی تار و گنگ، صورتی را میبینم که میگوید: آقا، میز جلویتان را باز کنید برای شام. سر جایم مینشینم و کتاب "جامعهشناسی خودمانی" که آن روزها خیلی سر و صدا کرده بود، را از روی زمین بر میدارم. دوندگیهای پیش از سفر و روزه داری چنان رمقی ازم کشیده بود که به محض بلند شدن هواپیما و خواندن دو پاراگراف از
-
لیرَک: قلعهای برای روایت خودمان
در هزار و یکمین اتود به این نتیجه رسیدم که باید وحشی بنویسمش. همانطور که خود رخداد وحشی و بدوی و بیپیرایه بود. نباید به احسانو و آموزههایش فکر کنم که کارم را خیلی سخت میکند و وحشت نوشتن را در من زنده میکند. شرم میکنم اگر نوشتهام به دستش بیافتد و با خودش فکر کند آب در هاون کوفتهام. به قول فیلم سریع و خشن که در جایی که همه نقشهها نقش بر آب شده وین دیزل در میآید و میگوید: "چیزی رو که خوب بلدیم خوب اجرا میکنیم، بدون نقشه عمل میکنیم"، آخرین یافته من
-
سوریه 1: ایکاردا میطلبد
موهای خرمایی و آن رگههای طلاییدارش را کنار زد و با انگلیسی نوک زبانی که ته لهجه عربی هم داشت، گفت جاسمین ماده اصلی است که البته با خیلی از چیزها ترکیب میشود که نتیجهاش میشود این رایحه دلپذیر. گفتم ای کاش میشد کمی از آن را به من بدهید تا به ایران ببرم تا بوی اینجا همیشه در خاطرم بماند؛ و هنوز هم آن بو در هر نقطه از جهان مرا میبرد به سرسرای براق و کم نور دفتر مرکزی ایکاردا در شهر حلبِ سوریه. جایی که دومین سفر خارجی ولی اولین سفر جدی و بیشتر از 24 ساعت
-
اینجا مسکو 9: آیبیبیوای 37: وقتي دندون داري نون نداري
بعد از ظهر روز دوشنبه 22 شهریور 1400 (13سپتامبر 2021) ادريس (مترجم تاجيکي و باحال ما) سرش را بلند کرد و با ژستي شاعرانه و مخصوص با کمي کج کردن سرش، اولين جمله بوریس خان را اينطور ترجمه کرد: عمر ما به سرعت در حال گذر است. بعد هم نطق شيرين آقاي بوریس سمنوویچ یسنکین صاحب بيبليوگلوبوس که بزرگترين کتابفروشي اروپا در حاشيه ميدان سرخ است را اينگونه ادامه داد: ما اينجاييم که کتابخوانان احساس راحتي کنند و پايگاهي نه فقط براي کتاب که براي فرهنگ ايجاد کرده ايم.
-
اینجا مسکو 8: آیبیبیوای 37: روسیه شریک راهبردی ایران نیست
روز دوشنبه 22 شهریور 1400 (13سپتامبر 2021) پرونده کنگره 37 IBBY که بسته شد، حالا بدون عذاب وجدان میتوانیم مسکو گردی کنیم. از قبل چند برنامه فرهنگی و مذاکراتی چیده شده و از امروز که اول هفته است و همه هم سرحال، باید انجام شوند. اولین برنامه به دیدار و مذاکره با انتشارات صدرا که وابسته به بنیاد ابن سینا است اختصاص یافته. همسرم نیامد و ترجیح داد که کمی استراحت کرده و گشتی در اطراف محل اقامت بزند. در مسیر از همسفران پرسیدم که به نظر شما چه چیزی باعث شده که
-
اینجا مسکو 7: آیبیبیوای 37: گوگل مپ خائن، ببينيمتون بي کرونا
روز يکشنبه 21 شهریور 1400 (12سپتامبر 2021) شده است و ديشب آنقدر دير رسيديم و پياده روي کرديم که ديگر نايي براي نوشتن نمانده بود. با حسرت مطالب تلنبار شده در ذهن به خواب رفتم. صبح تلافي کردم و بر روي اجاق گاز برقي (با اينکه روسيه يکي از بزرگترين منابع گازي را دارد از گاز شهري در آشپزخانه خبري نيست) با کره فراوان يک نيمرو درست کردم و با مخلفات روسي زديم بر بدن که آماده نوشتن و تخليه اين همه کلمه هاي منتظر مانده در مغز شويم.
-
اینجا مسکو 6: آیبیبیوای 37: بنگاه لاغری تضمینی مسکو
روز شنبه 20 شهریور 1400 (11سپتامبر 2021) کوله به دوش و از این ایستگاه به آن ایستگاه و دیدن شهر، یعنی بر هم ریختن عادت معمول زندگی. وقتی کمرت از بار کوله به درد می آید و رد عرق را در زیر کوله حتی در سرمای مسکو حس می کنی، یعنی زنده ای و زندگی رنگ روزمرگی و تکرار و ملال به خود نگرفته است. اصلا سفر برای زدودن رنجهای ملال در زندگی است. وقتی شبها از زور درد عضلات نمی توانی خم شوی و پاهای خیلی وقت راه نرفته ات، شروع می کند به زق زق (املا؟؟) کردن و وقتی می خواهی
-
اینجا مسکو 5: آیبیبیوای 37: هارلی دیویدسونیسم، اوچان
عصر روز جمعه 19 شهریور 1400 (10 سپتامبر 2021) در حال و هوای خودت غرق شده ای و در خیالات خودت داری ضمن گردشذهنی، دلایل عقب ماندگی کشور ما یا پیشرفتگی این کشورها را سبک و سنگین می کنی، یکباره صدای بلند و گوشخراش موتوری سنگین تو را به خود می آرد و یادت می افتد که فعلا به جای کوچه باغهای میگون و ارنگه، داری در خیابان النکا قدم می زنی. موتوری ها با تجهیزات کامل و سرعتی سرسام آور در سطح شهر در تردد هستند و تا می خواهی از آنها فیلم بگیری یا کمی حظ بصر ببری، با